آخرین سونوگرافی
آخ که دلم می ریزه هر وقت یادت می افتم خاله جون چند روز پیش عزیزجون کلی پای تلفن گریه کرد. می دونی چرا؟ برای اینکه دکتر نامه ی معرفی به بیمارستان رو به مامانت داده بود که هر وقت لازم شد بره بیمارستان واسه زایمان. عزیزجونم حسابی استرس داشت و نگران مامانت بود می گفت کاش سزارین می کرد بچه م چجوری درد بکشه... حالا فکر کن من بشینم مامانمو نصیحت کنم که زایمان طبیعی بهتر از سزارینه و حالا که خودش تصمیم داره این کارو انجام بده شما باید تشویقش کنید نه اینکه نگرانش کنید... البته به خودش که چیزی نگفته بودند اما راستش منم می ترسم حتی تصور دردکشیدن خواهرم برام سخته چجوری همراهش برم و ببینم........ وای خدا... خواهش می کنم کمکش کن... کاری کن زایمان...
نویسنده :
خاله ی آبنبات و حبه ی انگور
17:44