سلام به آبنبات خودم
خوبی خاله جونم؟
دو سه روز بود که میخواستم برم خونه ی شما به مامانت کمک کنم واسه خرده کاری های اتاقت ولی نمیشد چون عمو امتحان داره از طرفی هم باران در حال آموزش دستشویی رفتنه نمی شد برم...
امروز صبح بالاخره رفتم. روتختی که مامان خریده بود رو پهن کردیم و لوستر رو بابایی نصب کردند. پرده رو هم مامان دوخته بود می خواستم اتوش کنم که بابا نصب کنند ولی فرصت نشد چون تا ساعت 2 داشتیم برچسبا رو می زدیم. بچه م باران هم دلتنگ شده بود هی زنگ می زد که مامان کی میای؟
روی در اتاقت یه کیتی خوشگل زدیم، روی درهای کمد دیواری یه مینی موس و یه پو. برای دیوار هم مامانت یه درخت خوشگل گرفته بود.این شکلی:
البته اون خرگوش یه برچسب جدا بود که خودمون ابتکار به خرج دادیم کنار درخت چسبوندیم
راستی مامانت تصمیم داره اسم دیگه ای برات انتخاب کنه. من که با دنیا موافقم به نظرم خیلی قشنگه ولی دوست داره اسم قرآنی برات بذاره. هنوز که انتخاب نکرده ولی فعلا شما آبنبات خاله باش تا اسمت مشخص بشه.