دنیای خالهدنیای خاله، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

آبنبات خاله + حبه ی انگور خاله

سلام آبنبات خاله

وقتی فهمیدم خواهرم داره مامان میشه و من دارم خاله میشم اشک توی چشمام حلقه زد و خواهرمو محکم بغل کردم. حالا برای دیدنت روزشماری می کنم. حالا چرا آبنبات؟ برعکس من که خیلی قبل از بچه دار شدن اسم همه ی بچه هامو انتخاب کردم خواهرم هنوز به نتیجه ی قطعی نرسیده. منم هی میگم یه اسم انتخاب کن دیگه من چی صداش بزنم آخه؟ اگر اسم انتخاب نکنی منم بهش میگم تربچه...آلوچه...کلوچه...شکلات...آبنبات... اونم گفت بگو. حالا من بهت میگم آبنبات خاله تا وقتی جنسیتت و بعدش هم اسم قشنگت مشخص بشه. البته چند تا اسم مدنظرشون هست که بواشکی بهت میگم: احسان، حامد، سجاد... اسما، ترنم اما مامانت اولش می گفت عسل و غزل یا نگین و نگار (واسه خواهرت هم اسم انتخاب کرده!) حا...
29 مهر 1391

احساست کردم!

دیروز مامانی دراز کشیده بود که یهو گفت داره تکون می خوره. منم که کنارش بودم فوری دستم رو روی شکمش گذاشتم. مامانی گفت اینجوری که متوجه تکونش نمیشی... اما همون لحظه یه حرکت خیلی خفیف زیر دستم احساس کردم. وقتی بهش گفتم که چه جوری بود مامانت هم تایید کرد یعنی منم تونستم حرکتت رو احساس کنم! قربونت بشم خاله جون.   آخه تو کدومشونی؟؟؟                                    مواظب خودت باش خوشگل خاله. ...
28 مهر 1391